آيا مردم ابله هستند؟

hassan-mortazaviآيا مردم ابله هستند؟
حسن مرتضوی
(از فیسبوک نویسنده)
آقاي اباذري خود از مدافعان اصلاحات بود نه يك مدافع ساده، بلكه يك مدافع پرشور، يك تئوريسين، يك نطريه‌پرداز همكاري با طرفداران اصلاحات و گنجاندن تمام ظرفيت جنبش سياسي در سبد اصلاحات. اگر مردم ابله هستند، اگر مردم و حكومت در سياست‌زدايي شريك هم هستند، درباره‌ي آقاي اباذري چه بايد گفت كه آگاهانه مدافع سياستي بود كه در بن‌مايه‌ي خود، سياسيت‌زدايي كنوني نتيجه‌ي بلافصل آن است؟ اين وضعيت يكشبه درست نشده است. حاصل سالهاست: سالها تحميق و سياست‌زدايي و كار را به نخبگان سپردن و مسخره كردن مفهوم انقلاب در برابر اصلاحات است و آقاي اباذري كجا با اين روند مخالفت كرد؟ كجا اعلام كرد اي مردم عوام به كدامين سو ره مي‌سپاريد؟ آيا آقاي اباذري يادش مي‌رود كه در جنبش سال 88 همين ابلهان به خيابان ريختند؟ آقاي اباذري از ارمان 57 سخن مي‌گويد. هم ايشان يادش هست هم بنده: انقلاب 57 كار مردم نافرهيخته و عاشق آغاسي و مهوش باسن‌نشان ده و گوگوش و … بود، آنان نيز ابله بودند؟ اصلا بگذار صراحتا بگويم با اين ديد تمامي انقلابات كار يك مشت ابله بوده است. (فرمان لنين را فراموش نكنيم: در بحبوحه‌ي انقلاب اكتبر از بس كارگران مشروب مي‌خوردند و مست و لايعقل بودند لنين دستور داده بود كه نوشخوران دائم‌الخمر به اشد مجازات محكوم شوند. لطفا گير ندهيد كه كار لنين درست بوده يا نه. نكته‌ام را دريابيد). پرويز صداقت به درستي و با دقت تمام پاي ايبسن را وسط كشيد. دشمن آنارشيست مردم و مدافع آنارشيبست حكومت در نهايت تئوريسن اقتداري بوركراتيك مي‌شود. ناتواني ما در پاسخ به بحران سياسي نبودن مردم نتيجه‌ي ابله بودن مردم نيست. يك بخش از اين ناتواني در بلاهت ما در شناخت مردم و واكنش‌هاي مردم است. جامعه‌شناسي كه مي‌گويد مردم ابله هستند كدام سويه را نشانه گرفته است؟ تغيير يا ثبات؟ روشنفكري كه سبك فكري خودش را معيار قرار مي‌دهد و شوئنبرگ و شوبرت و بتهون گوش دادن را آمرانه به نسلي توصيه مي كند كه از هر نوع دستوردادن و امر و نهي متنفرند، فقط و فقط ديدگاه نخبه و ناتوان خودش را در فهم شرايط نشان مي دهد. رفتار او تنها و تنها گسست عميقي را كه بين روشنفكران و مردم وجود داشته بيش از هميشه ژرف‌تر خواهد كرد. ايشان مي‌فرمايد تو نيستي كه انتخاب مي‌كني. نرا انتخاب مي‌كنند. عين همين منطق را مي‌توان براي اباذري گفت. شما نيز در موضع فرهيخته خود مطابق با الگوهاي قكري كه شما را انتخاب كرده‌اند عمل مي‌كنيد. بنا به چه منطقي شما فرادست‌تر و سنجيده‌تر از توده‌ي ابله مردم مي‌انديشيد؟ وقتی در ستاد انتخاباتی خاتمی سخنرانی می کرد فکر می کرد دارد انتخاب می کند یا در برابر مدلهایی است که در برابرش قرار داده اند و دچار توهم انتخاب است؟
پس از تحرير: اکنون بیش از 30 سال است پیوند نامیمونی بین توده و حاکمیت برقرار است که در عرصه اقتصادی مثلاً به شکل فساد سیستمی آن را می بینیم. همه آلوده اند. از وزیر فرهنگ و آموزش عالی تا حتی خود اباذری که به جای این که به ریشه ها بپردازد یک دوره طولانی در ستاد این یا آن کاندیدای اصلاح طلب با برنامه ای شبیه همین آقای روحانی فعالیت می کرد و خاتمی را ادامه دهنده راه گاندی و ماندلا می دانست. گمان نمی کنم سیستان و بلوچستان در این چند سالی که احمدی نژاد و روحانی رییس جمهور بودند به مسیری افتاد که انتهایش فاجعه امروز بوده است. اینها حاصل بیست و پنج سال برنامه تعدیل اقتصادی است. از طرف دیگر، مردم آلوده اند، مردم در پی سیاست زدایی هستند، درست. اما آیا با متهم کردن مردم و به هم آغوشی با حاکمیت که به قول دوستان آقای اباذری به ارگاسم متقابل می رسند، می توان به دستورکار سیاسی رسید؟ راه برون رفت از وضع موجود چیست؟ حمله به عوام که چرا به بتهوون گوش نمی دهند و آهنگهای مرتضی پاشایی را گوش می دهند؟ شاید بهتر بود اباذری مثلاً به نخبگان و روشنفکران حمله می کرد که چرا در شرایطی که همین عوام گرفتار معیشت و مدرسه پولی و بیمارستان خصوصی و نان شب و محیط نابه هنجار خانواده و اجتماع و محیط زیست تخریب شده هستند بوغ تبلیغاتی دولتمردان شده اند. بهتر است ابتدا یک سوزن به خودمان بزنیم و یک جوالدوز به دیگران. صحبتهای اباذری مشکلات امروز جامعه را خیلی خوب باز می کند، اما مردم را متهم می کند. در این که مردم مقاومت نکردند و تسلیم شدند تردیدی نیست. اما اگر می خواهیم از این طرف، یعنی در طرف مقابل حاکمیت کسی را متهم کنیم، شاید روشنفکرانی که وادادند و مسایل ریشه ای جامعه را که اباذری به درستی بر آنها تأکید می کند ندیدند و دنبال ظواهر رفتند بیشتر شایسته ناسزا باشند. به عبارت دیگر، اگر ما گروه مخاطب حملات آقای اباذری را روشنفکران قرار دهیم یا مردم شاید بهتر بتوان این نقد را معطوف به یک نتیجه عملی دانست. روشنفکران به خودشان بیایند و به مسایل ریشه ای تر بیندیشند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بعدالتحریر
كدام چپ «سنتي» ادعا كرده است كه مردم هميشه بر حق هستند؟ انگار يادآوري برخي فاكت‌هاي تاريخي لازم است. چپ‌ ماركسيستي كه در فرهنگ من، چپ غيرتوده‌اي و غيراكثريتي است، در تمام سي و شش‌ساله‌ي پس از انقلاب همواره در اقليت بود و زماني كه توده‌هاي مردم مدافع سياست‌هاي حاكم بودند، هرگز گمان نكرد كه به اين دليل بايد از سياست حاكم دفاع كند. هم آرشيوهاي مواضع آنها و هم تاريخ زندان‌ها و اعدامي ها مي‌تواند به سادگي اين را نشان بدهد. داستاني كه از چپ ماركسيستي ساخته‌ايد جالب است: ما چپ‌ها كه مورد طعن شما قرار گرفته‌ايم كساني هستيم كه مردم را لباس‌پوره با دست هاي كثيف مي‌دانيم! و غم نان را تنها معضل مردم مي‌دانيم؟ عجب پس دخالت ماركسيست‌ها در نشر ادبيات كلاسيك و مدرن، در آفرينش آثار هنري، در دفاع از خواست‌هاي دمكراتيك مردم، شركت در مبارزات اقوام، شركت در مبارزات زنان، دفاع از حقوق روشنفكران …. همه از ذهن طنزپرداز شما بيانگر دفاع صرف از غم نان است؟ اسم اين رويكرد شما تقليل‌گرايي نيست كه چپ‌هاي ماركسيستي را به آن متهم مي‌كنيد؟ واقعا شما معتقديد چپ‌ها سرمايه‌داري را همان سرمايه‌داري سده‌ي نوزدهم مي‌دانيد؟ (همراه با دوست عزيزي كه مرحمت فرمودند ما را غوطه‌خورده در كتب قرن نوزدهم معرفي مي‌كنند!) چند كتاب از آثار ترجمه‌شده خودم و دوستان ديگر بهتان معرفي كنم كه مربوط به شناخت سرمايه‌داري سده‌ي بيستم و بيست و يكم باشد؟ فكر كنم نيازي نباشد. همين كه شما چپ‌ها را يكدست ستايشگر ماركس و لنين و استالين مي‌دانيد به خوبي نشان مي‌دهد چه كسي تقليل‌گر است. اسم اين رويكرد را چه بگذارم؟ فراموشي؟ توجيه هدف با هر وسيله؟ يا فقط تخريب چپ ماركسيستي؟ فرموديد فلسفه يعني نقد و پرسشگري و خط قرمزش حقيقت است؟ پس چرا اين قدر از نقد آقاي اباذري برآشفته شديد؟ چون فقط گفتيم توده مردم نه مقدس است نه نامقدس؟ نه ابله است نه باهوش؟ چون گفتيم يك سوزن به خودتان بزنيد يك جوالدوز به مردم؟ چون گفتيم تاريخ اين كشور از سال 93 شروع نمي‌شود و سال 93 سال صفر تحميق مردم نيست؟ چون گفتيم 25 سال است اتخاذ سياست نئوليبرالي يكي از عوامل مهم سياست زدايي مردم بوده است و اگر قصدتان نقد مردم است اول خودتان را نقد كنيد و آقاي خاتمي را گاندي و ماندلا نناميد؟ چون گفتيم توده‌هاي مردم تابع فرهنگ طبقه حاكم است و اين روشنفكران و فرهيختگان هستند كه نتوانستند فرهنگ مخالف را قدرتمند سازند؟ چون گفتيم نقد بايد از بنياد‌هاي اقتصادي اساسي وضعيت كنوني يعني پروژه‌ي نئوليبرالي شروع شود كه اين مملكت را 25 سال است به خاك سياه كشانده است، نه از نقد آگاهي كاذب توده‌هاي مردم يعني همان كاري كه آقاي اباذري نمي‌كند. قاعدتا نيازي نيست من بگم كه نقد راديكال نه در زمان ماركس نه الان و نه هيچوقت ديگر از تجسم‌هاي انساني سرمايه شروع نمي‌شود يعني نه در گدشته و نه الان هرگز سرمايه‌داري برابر با مرد فراك پوش چاق و خپل نبوده است اما اين را بايد يادآور شوم بيزينس من لاغر و نحيف و تبلت به دست هم نماد سرمايه نيست. پرداختن به مظاهر سرمايه‌داري به جاي خود سرمايه، فقط نابيناني نيست بلكه عامدانه چشم بر هم بستن است.

گزارشی از نشست دانشگاه/ پاشائی

Mostafa Darvishi
«بسیار خوشحالم که دارم توهین می کنم!»- یوسف اباذری در جلسه پدیدارشناسی فرهنگی یک مرگ [پیرامون مرگ مرتضی پاشایی]
امشب یکی از عجیب ترین و ابزوردترین رخدادهای دانشگاهی عمرم را تجربه کردم. در این رخداد که تحلیل جامعه شناختی پدیده مرگ مرتضی پاشایی بود، هفت نفر سخنرانی کردند. از این هفت نفر، تقریباً سخنان سه نفر به مکتب مطالعات فرهنگی /و سه نفر به جامعه شناسی فرهنگی نزدیک بود و یک نفر از دریچه مکتب فرانکفورت به موضوع نگاه کرد.
آنچه مایه شگفتی شد: شش نفر اوّل با نوعی نگاه تحلیلی و توصیفی به ماجرا پرداختند. سعی کردند در جایگاه ناظر ماجرا، فقط تحلیل کنند. به مردم، به مرتضی پاشایی، نقش حکومت و رسانه، چُنان که رسم تحلیل گران است احترام بگذارند. ادبیاتی به خدمت گرفتند که گویی در پیشگاه مخاطبان میلیونی هستند.
در مقابل نفر آخر، یوسف اباذری چنین شروع کرد [ضمن نهایت تلاش برای وفاداری به واژگان] : «مودهای اجتماعی چه شکلی میان و مسائل واقعی ای رو که باهاشون رو به رو هستیم، از ذهن ما می برن. امّا این مودهای اجتماعی حقیقی هستن، واقعی اند؟… این آقایی که اینجا عکسش رو زدن و این همه با سوگ، چراغا رو تاریک کردن و از این حرفا، یک خواننده پاپه. پاپ، در سیر موسیقی یعنی مبتذل ترین نوع موسیقی جهان. و این آقا یکی از مبتذل ترین افرادی بود که موسیقی پاپ رو میخوند…. من دادم فرمت موسیقی این آدم رو یه موسیقیدان تحلیل کرده، مبتذل محضه. ما پاپی داریم که پیچیده است. این ساده ترین، مسخره ترین، احمقانه ترین نوع موسیقیه. صدای فالش، موسیقی مسخره، شعر مسخره تر…. برای من خیلی جالبه که یه ملتی می افتن به ابتذال. میرن در مجلس ترحیم چنین خواننده مسخره ای شرکت میکنن تویِ سر خودشون میزنن و یه نفر تویِ فیس بوک مینویسه: من تا ابد میسوزم… چرا مردم ما به این افلاس افتادن؟ چطور مردم ایران به این فلاکت افتادن؟… اینجاست که تحلیل مهمه.
بر مبنای فعل و انفعالات سیاسی ترجیح دادن که یه سری ورزشکار –چون فکر میکردن محبوبیت دارن، محبوبیتی که بر مبنای محبوبیت مبتذله- فوتبالیست و کاراته کار رو تپوندن توی مجلس، شورای شهر و… برای اینکه سیاستمدار (واقعی ) رو بیرون بکنند. مرحله دوم، خوانندگان و نوازندگان پاپ بود…. توسل به خوانندگان پاپ برای اینکه سیاست واقعی در این مملکت از بین ببرند. …
و امّا در مورد این ماجرا. این ماجرا ساده است…. پاپ خوان ها(سوسول های سابق) با ورزشکارا(لات های سابق) دست به یکی کردن تا سیاست واقعی رو در این مملکت از بین ببرن. و حاکمیت نه تنها با این مسئله مشکلی نداره بلکه تشویق میکنه. استفاده میکنه. تویِ ستادهای تبلیغاتی شون میاره. مقام بهشون میده. در تلویزیون براشون تبلیغ میکنه و حاصل همین میشه. در مرگ خواننده ای که فالش میخونه، در پایین ترین سطح موسیقی جهان قرار داره. پاپ هم درجات داره. وقتی میمیره به عنوان یه قهرمان ازش استقبال میکنن. تلویزیون براش تبلیغ میکنه. این ماجرا کاملاً دولتی و ملّتی هست.
بعد از وقایع 88 دولت از مردم می ترسید و مردم از دولت میترسیدن. مکانیسمی وجود داره به نام «این همان شدن با متجاوز». اتفاقی که افتاد اینِ که دولت میخواهد با مردمی که سیاست زدوده شدن یکی بشه. مردم هم همین حالت رو دارن. مردم هم میخوان با دولتی که گمان میکنند متجاوزه یکی بشن…. این ماجرا هم همونه. مردم اونقدر به فلاکت افتادن –زمانی که[افراد حکومتی] میگن موسیقی رو تدریس نکنید، ذائقه موسیقی مردم میشه این. بر مبنای این مکانیسم مردم و دولت یکی شدن، و این کار رو کردن[یعنی جمع شدن] واسه این آقا… نه مقاومتی در برابر دولت انجام گرفته، نه دولت در برابر مردم چیز[!] میکنه … دو آدمی که میترسن، دست به دست هم دادن، این مضحکه رو بار آوردن….
هُنر از نظر من یا حقیقت میگه یا دروغ میگه. کسی که هنرمند رو تحلیل میکنه باید بگه که یا داره حقیقت رو میگه یا دروغ میگه. این آدم داره دروغ میگه. این آدم شعرش مبتذله. دولت اعتدال تمام قصدش اینه که مسائل حقیقی سیاسی رو بزنه کار، با توسل به مسائل اتفاقاً شبه سیاسی….از خواننده پاپ استفاده میکنه تا مسئله سیاست رو بذاره کنار… موسیقی این آدم در برابر آرمان های اول انقلاب چه جایگاهی داره؟… هیچی… ابتذال و سقوط. مردم و دولت باهم این سقوط رو انجام دادن…. این ماجرا، یه چیز شبه فاشیستی درش هست که من ازش وحشت دارم…. نه به دنبال هویت جدید و ازین حرفاس. بلکه شبیه افرادی است که از هم میترسن، اما پریدن بغل هم که از هم نترسند و این یعنی سیاست زدایی. سیاست زدایی یعنی انهدام هر آن چیزی که این انقلاب براش ایستاده و هنوز عده ای براش می ایستند…. این ماجرا نشان این است که سیاست زدایی داره به جاهای باریک میکشه و خود مردم طالب این هستن….
تحلیل فنی موسیقی ایشون بسیار اهمیت داره، چطور میشه موسیقی ایشون رو تحلیل نکرد و حکم صادر کرد راجع به مرگ ایشون. بابت عمّه ایشون جمع شدن؟ معلومه که بابت موسیقی ایشون جمع شدن…. این ماجرا بوی بدی میده. اتفاقاً دولت و مردم در یک اتحاد نامقدس میخوان سیاست زدایی کنند».
و در ادامه هم همانطور که قابل حدس بود [و در مکتب فرانکفورت رایج است] به عامّه مردم تاخت. سلیقه موسیقی و درک مردم را به ریشخند گرفت. و در جواب اعتراض یک دخترِ جوانِ حدوداً بیست ساله که با صدای بلند می گفت:«آقای اباذری، تو نماینده مردم نیستی و مردم حق انتخاب دارند، مردم حق انتخاب زندگی خود را دارند»، این جمله تاریخی و ناگهانی خود را، [با حالتی فرا زمینی ! و کاریزماتیک] فریاد زد: «مردم ابله اند!» و ادامه داد:« معلومه من نماینده مردم نیستم، چه کسی گفته من نماینده مردمم. شماها این مردمید»…«شما حق دارید به هر موسیقی ای گوش بدید. اما این ایماژی است که فقط افراد ساده دلی مثل شما ممکنه باور کنند. میلیون ها مدل ساختند که شما محکومید بر مبنای اون مدل ها زندگی کنید. فکر می کنید دارید انتخاب می کنید». و در پاسخ شخص معترض دیگری گفت: «تفاوتی وجود داره بین شعر حافظ و شعر فلان شخص که داره توی اینترنت منتشر میشه.» مردم بهتر است آموزش ببینند تا اسیر چنین ابتذال هایی نشوند.
معترض بعدی وقتی گفت: «شما دارید به احساسات بخشی از مردم توهین می کنید». پاسخ شنید که :« بسیار خوشحالم که دارم توهین می کنم!… [دست زدنِ حُضار] … برای اینکه این ملّت نشون داده که، باید بهش توهین بشه تا بره بفهمه که، ببین شما نمی تونید هم به این آقا [منظور مرتضی پاشایی] گوش بدید و هم به بتهوون گوش بدید، بعد تسکین بگیرید بخوابید!».
در پاسخ به کسانی که به قضیه نسل و تغییرات و تفاوت های نسلی اشاره می کردند؛ گفت:«نسلی وجود نداره، کسانی کوچک تر از سن شما، از شنیدن صدای پاشایی حال شون بهم میخوره… کسانی کم سن و سال تر از شما که آموزش موسیقی دارند، از شنیدن صدای این آقا، حالت استفراغ بهشون دست میده».
در همین جا اباذری از پشت تریبون بلند شد و آهنگ خروج از سالن داشت که به محاصره افراد طرفدار و معترض درآمد. همزمان، ختم جلسه اعلام شد و [در پوچ ترین حالتِ ممکن] کلیپی برای شادی روح مرحوم مرتضی پاشایی پخش شد!

بیان دیدگاه